محل تبلیغات شما

چندوقتیه بخاطر مهمان داشتن زیادی در منزل و شلوغی و 

حوصله خودمم ندارم و نمیدونم یه هفته قبل چی شد که برا اولین بار تو زندگیم گردنو دستم یهو گرفت یعنی صبح وقتی از خواب بیدارشدم مث بچه کوچولو ها از درد گریه میکردم یه صبح مزخرف بالاخره بعداز کلی آمپول و قرص الان دوروزی میشه که میتونم کمی گردنو دستمو ت بدم با همین وضعیت هم اداره میرم و یدونه از این گردن بندهای دور گردنم پیچیدم که ازش متنفرم .از اینکه فکر میکنم مریض شدم بدم میاد .دکتربهم استراحت مطلق داده و من از این نسخه پیچیدنهای دکترا حالم بد میشه من نمیتونم بخوابم دراز بکشم و کار نکنم برعکس هروقت حالم خوب نیست بیشتر کار میکنم تا بیماری از یادم بره .همینه که الان چندروزیه انقدر راه میرم و کار میکنم که هلاک میشم 

خدایا این چندروزی که گردنم گرفته بود تازه فهمیدم اونایی که مریض هستن و آرتروز دارن چه دردیو تحمل میکنن خدایا حال همشونو خوب کن گناه دارن طفلی ها .مخصوصا مامان ها و باباها ی مهربون به همشون سلامتی بده 

آمین 

چند کلمه حرفهای خودمانی

یه چندروز بی حوصلگی

رابطه های دروغین

یه ,ها ,میکنم ,کار ,گردنم ,صبح ,کار میکنم ,از این ,و کار ,میرم و ,تا بیماری

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

*برق *روباتیک *میکروکنترولر *کامپیوتر *